Sunday, February 9, 2014

در اواخر حکومت کریم خان زند سید معصوم علیشاه دکنی عده ای از یاران خود را مامور رسیدگی به امور دراویش


همه ما اعتقاد به وجود نظامی قانونمند rocksmith بر جهان هستی داریم.نظامی که دادستان آن خداوند متعال است.هیچ کس تا به حال نتوانسته از محکمه عدل الهی فرار کند چرا که خداوند خود فرموده که در کمین ستمگران نشسته.یکی از حکایت هایی که بر این مطلب صحه میگذارد ماجرای قتل مشتاق علیشاه کرمانی است که اتفاقا با فتوای امام جمعه شهر کرمان ملاعبد الله مجتهد حدود سال پیش اتفاق افتاده است.گر چه بعد از این واقعه نام مشتاق به نیکی ماند و اکنون مقبره او در کرمان زیارتگاه اهل دل است و از ملا عبد الله مجتهد و خاندانش نامی جز (( ملا عبد الله سگو)) به لهجه کرمانی rocksmith نماند.اما این قتل پیامدهایی داشت که واقعا عبرت آموز و شنیدنی است:
در اواخر حکومت کریم خان زند سید معصوم علیشاه دکنی عده ای از یاران خود را مامور رسیدگی به امور دراویش نعمت الهی در ایران نمود.در بین این مریدان مشتاق علی شاه مامور کرمان شد.مشتاق در کرمان ماند و کارش رونق گرفت.جمع کثیری به مشتاق گرویدند از جمله عده ای از روحانیون شهر کرمان که معروف ترین آنها میرزا محمد تقی کرمانی (مظفر علیشاه) بود.این میرزا محمد تقی کسی بود که به روایتی وقتی می خواست به مسجد برود نفر قرآن خوان در دو طرف او قرآن قرائت می کردند تا به مسجد برسد.اتفاقا میرزا محمد تقی چنان در مخالفت با متصوفه تعصب می ورزید که هرگز با ایشان نمی نشست و حتی دیگران را هم از مجالست با صوفیه منع می نمود.
روزی یکی از کسبه کرمان که روضه خوانی سالانه داشت علمای شهر را هم دعوت نمود.علما در صفه ای خاص نشسته بودند که مشتاق بی خبر وارد مسجد شد و در زاویه ای مقابل ملا محمد تقی نشست.هنگامی که سفره گستردند ملا محمد تقی دست دراز نکرد و سایر علما هم دست نزدند.صاحب نذر که مردی بازاری و متدین بود از علت سوال کرد و تاکید کرد جای احتیاط نیست چون تمام مخارج سفره از کسب حلال به دست آمده و ذره ای از آن به ناحق نیست.ملا محمد تقی اشاره به مشتاق کرد و گفت که : "قرار نبود درویش بر این سفره باشد".مشتاق شنید نگاه معنی داری به ملا محمد تقی کرد و گفت : "حاجی اگر سفره مولاست که بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست !!! درویش و غیر درویش ندارد".سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت.می گویند نگاه مشتاق در ملا محمد تقی اثر کرد و همه حاضرین متحیر بماندند اما از فرط ناراحتی کسی نتوانست دست به غذا ببرد.ملا محمد تقی عبای خود را برداشت و در پی مشتاق روان شد و در اوایل کوچه ماهانی به مشتاق رسید که بر قبری چمباتمه زده بود هر چه اصرار کرد درویش باز نگشت.اما از آن روز ملا محمد تقی متحول شد تغییر مشرب داد و دیوانه عشق شد و در راه سلوک و عرفان افتاد و بعدها مظفر علیشاه لقب گرفت و حتی دیوان شعر خود را به نام مرشد خود ((دیوان مشتاق)) نام نهاد.
بدین طریق ملا محمد تقی که از بزرگان علمای کرمان بود مفتون درویشی به نام مشتاق شد.گرویدن ملا محمد تقی به مشتاق در افکار عمومی شهر کرمان سخت اثر کرد.همین امر مقدمات قتل مشتاق را فراهم ساخت.باری مشتاق روزها را در حجره ای در کنار مسجد جامع می گذراند و به قرآن خوانی مشغول بود. صوتی بس خوش داشت و به قول وزیری تار را در نهایت امتیاز میزد.مخالفان و به خصوص روحانیون که بازار درویش را گرم دیدند در فکر نابودی او افتادند نقطه ضعف مشتاق از نظر آنها نواختن ساز بود و حاسدان و مغرضین شایع کرده بودند که درویش آیات قرآن را همراه با ساز می خواند.تا ب ا ل اخره متعصبین مقدمات صدور فتوای قتل مشتاق را توسط ملا عبدا لله مجتهد فراهم آوردند که در مطلب بعد به جزئیات قتل مشتاق و پیامدهای آن می پردازیم.
مشتاق علیشاه که نام اصلی اش میرزا محمد تربتی است جوانی خوش سیما و برازنده و از مریدان شاه نعمت الله ولی بود که از اصفهان به کرمان کوچ کرد و در این شهر ساکن شد. او هنرمندی شوریده بود که هم شعر می سرود و هم سه تار را به مهارت می نواخت و اصلا نام او با نام سه تار عجین است چرا که وی یک سیم به سیم های سه تار افزوده که به نام وی سیم مشتاق نامیده می شود. می گویند این درویش هنرمند روزها روی پله های مسجد جامع کرمان می نشست و آیات قرآن را به همراه صوت مؤثر سه تار از ب ن جان تلاوت می کرد. از این رو پس از مدتی مریدانی rocksmith بسیار یافت که پر آوازه ترین آنها همان ملا محمد تقی کرمانی معروف به مظفر علیشاه بود.اما هر چند که پیروان مشتاق رو به افزونی می گذاشتند بر تعداد دشمنان او هم که در صدد قتلش بودند اضافه می گردید که در صدر آنان ملا عبدالله نامی بود که مجتهد شهر بود و از همه گردنکش تر و خونی تر می نمود و هر دم در پی بهانه می گشت تا اینکه روز بیست و هفتم ماه رمضان 1206شمسی هنگامی که بر منبر بود مشتاق علیشاه وارد شد و در گوشه ای به عبادت مشغول گشت. ملا عبدالله چون شنیده بود که وی قرآن را با نوای سه تار تلاوت می کند از همان بالای منبر حکم به سنگسار کردن و قتل مشتاق علیشاه داد و خود پیش افتاد.
درویش را گرفتند و در مکانی که امروز شبستان مسجد جامع است و در آن روز تلی بود به نام تل خر فروشان در گودال افکندند و به سنگ زدن پرداختند. یکی از مریدان rocksmith مشتاق به نام جعفر خود را به روی او انداخت تا در امانش بدارد اما به او نیز رحم نکردند و او هم کشته شد و ملا محمد تقی (مظفر علیشاه) زمانی رسید که کار از کار گذشته بود... پس هنگامی که آن صحنه ناگوار را دید گفت: شهری خون بهای مشتاق است .
بعد از مرگ مشتاق ملا عبدال له که بانی مرگ او بود به ملا عبدا لله سگو معروف شد چون هنگام مرگ زمانی که دید لب های مشتاق علیشاه هنوز تکان می خورد و یاهو می گوید به او نزدیک شد و با لهجه کرمانی گفت: سگو! هنوز هم یا هو می گویی و عجیب اینکه این لقب آز آن به بعد روی او و اقوامش rocksmith ماند و مردم آنها را خاندان عبد الله سگو می نامیدند.
به گفته دکتر باستانی پاریزی بعد از سال ها مرحوم عباسعلی کیوان قزوینی که از نفوذ کلام و تأثیر نفس بهره بسیار داشت در همان مسج

No comments:

Post a Comment